من كه میدانم شبی عمرم
من كـه مـیدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نـوبت خامـوشی من سـهل و آسـان مـیرسد
من كه مـیدانم كه تا سرگرم بـزم و مستی ام
مــرگ ویـــرانگـر چه بــیرحم و شـتابان مـیرسد
من كـه میدانم به دنـیا اعتباری نیست نیست
بـین مرگ و آدمی قـول و قـراری نیست نیست
من كــه مــیدانـم اجل نـاخـوانـده و بــیداد گــر
ســــر زده مـی آیــد و راه فــراری نـیست نـیست