ای که انکار کنی

ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی که چه سودا و سرست ایشان را

گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست
که به شمشیر میسر نشود سلطان را

طلب منصب فانی نکند صاحب عقل
عاقل آنست که اندیشه کند پایان را

جمع کردند و نهادند و به حسرت رفتند
وین چه دارد که به حسرت بگذارد آن را

در ازل بود که پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را

Pin It on Pinterest

da_DAدری