Az Man Beshoy Dast Ba Dardat
از من بشوى دست به دردت نمى خورم
بختم چنین بد است به دردت نمى خورم
من ساحل خموش و تویى موج پر خروش
اى اهل خیز و جست به دردت نمى خورم
تنها طواف کعبه ى دل را بکن، برو
من مست مى پرست به دردت نمى خورم
در اولین نشست ندانم به یادت است؟
گفتم در آن نشست به دردت نمى خورم
همسنگرت نمى شوم اى رزمجوى عشق
با من خورى شکست به دردت نمى خورم
خون شکسته دل به رگم مى دمد زراب
درویشم از الست به دردت نمى خورم